افسوس و صد افسوس که ديگر رنگي نمانده بر رخ آن ديوار، سپيدهايش رنگ باخته به سياهي، سست، پاهايش، سرد، تنش، تنها مانده در گوشه ي آن اطاق آبي، نگران به فکر فردايي که گاه بي گاه آيد پايين ناخودآگاه ريزد بر سر آن مردمان بي گناه که هيچشان بود در کار آن ديوار. سخت گذشت آن روزگاران بر آن ديوار که سرانجام يک روز سرد زمستان با تمام خاطراتش آرام فرو ريخت اما شادمان از اين بود که تنها بر خويشتن ريخت نه بر سر آن آدمک ها.
حسرت گرفته باز حصار مدينه را غم تيره كرده است ديار مدينه را داغ عزاى حضرت صادق فكنده باز با اشك و آه ما، سر و كار مدينه را
فرار رسيدن 25 شوال سالروز شهادت مظلومانه ششمين گوهر امامت و هشتمين اختر تابناك عصمت، حضرت امام جعفر صادق عليه أفضل الصلاة و السلام را محضر فرزند بزرگوارشان حضرت بقية الله الاعظم در آسمان ...... دو چيز افسونم مي کند،... آبي بيکران... و خدا.... آن را مي بينم... و مي دانم که نيست.... اورا نمي بينم... و مي دانم که هست...
سلام بر شما
بازم خدمت رسيدم و بهره بردم . موفق باشين.
سلام دلي جان ممنون نظر لطفته قابل نداره
به نظر من بهتره تبادل لوگو كنيم تا تبادل لينك نظر تو چيه؟
و اينهم براي عرض تشكر از زحمت و محبت شما برادر گرامي
راستي داداش چرا آپديت نمي كنيد ؟؟؟ چرا تو شبهاي قدر مونديد ؟؟؟؟ البته خوب حس و حال اون شبهاي نوراني رو حفظ كنيد . اما نه اينكه عيد و ديگر روزهاي خوب خدارو فراموش كنيد. منتظر نوشته هاي قشنگتون هستم - التماس دعا