مي خواهم با تو بگويم قصه مرگ عشقم راميخواهم تو بداني غم شبهايم راميخواهم که تو بخواهي تن خسته و بيمارم راميخواهم که تو ببوسي لب تبدار مراميخواهم که بداني عشق من رفت ز دستمبي انکه بداند من اسير چشمهايش شدمچشمهاي که در ان اثري از عشق نبودميخواهم که فرياد زنم من دوست داشتم کسي را که مرا دوست نداشت
وبلاگه نازي داري خيلي قشنگه