چه كسي خواهد ديد مردنم را بي تو
گاه مي انديشم خبر مرگ مرا با تو چه كس ميگويد
آن زمان كه خبر مرگ مرا مي شنوي
روي خندان تو را كاشكي ميديدم
شانه بالازدنت را بي قيد
و تكان دادن دستت كه مهم نيست زياد
و تكان داد سر
چه كسي باور كرد جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاكستر كرد
ميتواني تو به من زندگاني بخشي
يا بگيري از من آنچه را ميبخشي