من آن شاخ گل افسرده بودم
كه در نشكفتگي پژمرده بودم
ز سوز سينه ام مي سوزم اي كاش
كه در پشت همان در مرده بودم
مدينه محشر كبري به پا بود
رسن بر گردن شير خدا بود
دوصد گلچين و يك گل من چه گويم
گل حيدر به زير دست و پا بود
پدر زخم زبان بسيار خوردم
كتك از خصم بد كردار خوردم
ميان كوچه هاي شهر سيلي
هم از دشمن هم از ديوار خوردم
پدر زهراي تو حاجت روا شد
ببين مزد رسالت چون ادا شد
ببين پهلو و دست و سينه ي من
بلاگردون جون مرتضي شد
اي تربت گم گشته ات بيت الحرام انبيا
سهم بقيع خلوتت دار السلام انبيا
منم گداي فاطمه جانم فداي فاطمه
منم گداي فاطمه جانم فداي فاطمه