وبلاگ :
دارم از تو مي نويسم ...
يادداشت :
خمها همه در جوش و خروشند ز مستي
نظرات :
0
خصوصي ،
26
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
سارا
قصه بارون از آن جايي آغاز شد كه تو آمدي دستم را گرفتي و زير باران قدم زديم از آن روزي شروع شد كه قطره هاي باران به نرمي به ما مي خورد و تو زير آن قطره هاي زيبا گفتي دوستت دارم و من زير باران احساس خوشبختي كردم پا روي قطره هاي باران گذاشتيم دست در دست هم قدم زديم تو از عشق گفتي و خنديدي و من از درد و انتظارش گفتم و خنديدم قدم زديم قدم زديم تا به لحظه جدا شدن رسيديم ديگر نه باراني بود نه قطره اي فقط من و تو بوديم و جدا شدن دستامون هيچ لحظه اي سخت تر از ان نبود