• وبلاگ : دارم از تو مي نويسم ...
  • يادداشت : يا فاطمه اشفي لنا في الجنه
  • نظرات : 2 خصوصي ، 29 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    مي روم خسته و افسرده و زار سوي منزلگه ويرانه خويش به خدا مي برم از شهر شما دل شوريده و ديوانه خويش مي برم تا كه در آن نقطه دور شستشويش دهم از رنگ نگاه شستشويش دهم از لكه عشق زين همه خواهش بيجا و تباه مي برم تا ز تو دورش سازم ز تو اي جلوه اميد حال مي برم زنده بگورش سازم تا از اين پس نكند باد وصال ناله مي لرزد مي رقصد اشك آه بگذار كه بگريزم من از تو اي چشمه جوشان گناه شايد آن به كه بپرهيزم من بخدا غنچه شادي بودم دست عشق آمد و از شاخم چيد شعله آه شدم صد افسوس كه لبم باز بر آن لب نرسيد عاقبت بند سفر پايم بست مي روم خنده به لب ‚ خوينن دل مي روم از دل من دست بدار اي اميد عبث بي حاصل ...هم اسم وب لاگت خيلي خيلي زيباست .ياد شعراي مسعود فردمنش ميو فتم .هم مطالبش.............. دوست من .اين بار تنهاييهامو بدون تنهايي فرياد زدم....اپم و منطظر