سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردم خواسته دنیا خرده گیاهى است خشک و با آلود که از آن چراگاه دورى‏تان باید نمود . دل از آن کندن خوشتر تا به آرام رخت در آن گشادن ، و روزى یک روزه برداشتن پاکیزه‏تر تا ثروت آن را روى هم نهادن . آن که از آن بسیار برداشت به درویشى محکوم است و آن که خود را بى نیاز انگاشت با آسایش مقرون . آن را که زیور دنیا خوش نماید کورى‏اش از پى در آید . و آن که خود را شیفته دنیا دارد ، دنیا درون وى را از اندوه بینبارد ، اندوه‏ها در دانه دل او رقصان اندوهیش سرگرم کند و اندوهى نگران تا آنگاه که گلویش بگیرد و در گوشه‏اى بمیرد . رگهایش بریده اجلش رسیده نیست کردنش بر خدا آسان و افکندنش در گور به عهده برادران . و همانا مرد با ایمان به جهان به دیده عبرت مى‏نگرد ، و از آن به اندازه ضرورت مى‏خورد . و در آن سخن دنیا را به گوش ناخشنودى و دشمنى مى‏شنود . اگر گویند مالدار شد دیرى نگذرد که گویند تهیدست گردید و اگر به بودنش شاد شوند ، غمگین گردند که عمرش به سر رسید . این است حال آدمیان و آنان را نیامده است روزى که نومید شوند در آن . [نهج البلاغه]


ارسال شده توسط تندیس تنهایی در 88/12/25:: 5:23 صبح

سلام .. خیلی وقته که اینجا نیومده بودم .. اما راستش یه آشنای قدیمی دوباره پای من رو به اینجا باز کرد .. قصد نداشتم که دیگه اینجا بنویسم .. شاید هم این آخریش باشه .. خدا رو چه دیدی؟ .. توی این مدت اتفاقات زیادی افتاده که اکثرا فراق بوده .. از کسانی که یه عمر باهاشون زندگی کردیم .. و دوست داشتیم سایه شون همیشه بالای سرمون باشه .. هرچند سایه خمیده و چروکیده شون .. کسانی که دیگه نیستن .. اما یادشون همیشه هست .. کسانی که هیچوقت ندیده بودیمشون اما .. خیلی دوستشون داشتیم .. مثل قیصر .. قیصر امین پور .. که با حرف حرف شعراش لحظه لحظه زندگی کردم .. با: روز مبادا، آینه های ناگهان، برای صلح، بوی نان و ... و با آواز عاشقانه ما در گلو شکست .. میخواستم امروز فقط یک شعر کوتاه از قیصر بذارم .. اما یه شعر قشنگ هم از حمید مصدق عزیز که روح جفتشون شاد باشه انشاالله میذارم .. انشاالله که مثل من لذت ببرین.

اول قیصر:

میخواستم بگویم:

گفتن نمی توانم!

آیا همین که گفتم

یعنی همین که گفتم؟؟؟

 

و اما حمید مصدق:

گفتم : بهار
- خنده زد و گفت :
ای دریغ ،
دیگر بهار رفته نمی آید .
گفتم : پرنده ؟
گفت :
اینجا پرنده نیست .
اینجا گلی که باز کند لب به خنده نیست .
گفتم :
- « درون چشم تو دیگر ... ؟
گفت :
دیگر نشان ز باده مستی دهنده نیست .
اینجا بجز سکوت ، سکوتی گزنده نیست .
راستی پست قبلی رو میخواستم یه جاهاییش رو تغییر بدم .. چون بعضی جاهاش درست نیست .. از نظر خودم البته .. اما اینکارو نمیکنم .. چون یک: فرقی نداره دیگه حالا؛ دو : اعتقاد دارم چیزی که رفت، رفته .. خاطره بد رو نمیشه عوض کرد اما میشه جاشو به یه خاطره خوب داد.
راستی اگر نوشتنم رو در اینجا ادامه بدم به دلیل اینه که اینجا رو بهترین جا میدونم برای تخلیه روانی .. هر حرفی رو میشه زد .. بدون اینکه بخاطر سرزنش بشی یا حتی مورد دلسوزی و ترحم قرار بگیری .. اینجا فقط برای گفتن حرفاییه که بین آدما گوشی برای شنیدنشون نیست .. اونجور که راحت باشی .. پس لطفا اگر چیزی گفتم کس خاصی به خودش نگیره و نرنجه .. و هیچ کس خودش رو مخاطب نوشته هام قرار نده .. مگر اینکه اسم ببرم مستقیما .. البته اگر ادامه دادم.
اینم یه آهنگ که گوش بدین و لذت ببرین از علیرضا قربانی به نام بی تابی. یا علی